جدول جو
جدول جو

معنی حزن آلود - جستجوی لغت در جدول جو

حزن آلود
حزن آلود، محزون
تصویری از حزن آلود
تصویر حزن آلود
فرهنگ فارسی عمید
حزن آلود
اندوهناک محزون حزن آور: (چهره ای حزن آلود داشت)
تصویری از حزن آلود
تصویر حزن آلود
فرهنگ لغت هوشیار
حزن آلود
حزین، محزون، حزن آلوده، غم آلود، حزن آمیز
متضاد: سرورآمیز، طرب انگیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون آلود
تصویر خون آلود
آغشته به خون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزن آور
تصویر حزن آور
حزن آورنده، غم انگیز
فرهنگ فارسی عمید
ملطخ به دم، (یادداشت مؤلف)، آغشته بخون، لکه دار از خون، (ناظم الاطباء)، مضرج، (منتهی الارب) :
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمۀ خون گشت و جامه خون آلود،
فرخی،
دید هرکز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود
تیغ خون آلود بر بالین چو تیغ آفتاب،
سوزنی،
در شکر ریزند اشک خون که گردون را بصبح
همچو پسته سبز و خون آلود و خندان دیده اند،
خاقانی،
بر سر خاکش خجل بنشست چرخ
نیم رو خاکی و خون آلود و بس،
خاقانی،
در وداع شب همانا خون گریست
روی خون آلود از آن بنمود شب،
خاقانی،
دلهای خون آلود بین بر خاک راهت بوسه چین
من خاک آنرا هم همین بوس تمناداشته،
خاقانی،
غرقه ام در خون و خون چون خشک شد گردد سیاه
خود سیه پوشم که دیدی گر نه خون آلودمی،
خاقانی،
گلاب و مشک با عنبر برآمیخت
بر آن اندام خون آلود میریخت،
نظامی،
گفت ویحک چه کس توانی بود
اینچنین خاکسار و خون آلود،
نظامی،
شه بزندانیان چنین فرمود
کز دل دردناک خون آلود،
نظامی،
چون بدریای خون درآمد زود
جامه چون دیده کرد خون آلود،
نظامی،
باش تا فرداکه بینی روز داد و رستخیز
کز لحد با زخم خون آلود برخیزد دفین،
سعدی،
دل ضعیفم از آن کرد آه خون آلود
که در میانۀ خونابۀ جگر می گشت،
سعدی،
گل پیرهن دریدۀ خون آلود
از دست رخ تو بر سر چوب کند،
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خون آلود
تصویر خون آلود
آغشته بخون لکه دار از خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزن آور
تصویر حزن آور
صاحب حزن: (قیافه حزن آور دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
آغشته به خون، خون آلوده، غرقه به خون، خونی، خونین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اندوه زا، حزن آلود، حزن آمیز، حزن انگیز، حزین، غمبار، غمناک، محزون، حزن افزا، غم انگیز، غم افزا، غم فزا، اندوه بار
متضاد: نشاطآور، شادی انگیز، شادی افزا، فرح انگیز، مسرت بخش، دل خراش، سوزناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خونین
دیکشنری اردو به فارسی
زنگ زده
دیکشنری اردو به فارسی